Monday, June 8, 2009

داستان سکس با سمیرا دختر کونی

Samira

من مدیر یه شرکت خصوصی هستم .که کارمندای زیادی داره از جمله حدود20دختر . تو بخش اداری شرکت ما دوتا خواهر کارمیکردند که یکی منشی بنام زهره بود ویکی دیگه لیسانس مدیریت داشت واسمش سمیرا بود وتازگیها متاهل شده بود . این ازوقتی مجردبودکارمندمابودبعدازعروسی هم پیش ما کارمیکرد .خبر داشتم قبل از عروسیش یکی از بچه ها یه حال کوچولو بهش داده بود .منم ازش بدم نمیومدچون هم خوشگل بود وهم سنگین بود وجلف بازی درنمیاورد. از برخورداش متوجه شده بودم ازمن بدش نمیاد ولی راستشو بخواین اینقدر تومحیط شرکت سنگین بود که نه من ونه هیچکس دیگه های جرات نداشت بهش گیر بده .تا اینکه یه روز کارش تو شرکت طول کشیدوهمه رفته بودند جزمن واون وآبدارچی .
وقتی میومد تواتاقم امضای نامه ها روبگیره معلوم بود اونم یه چیزیش میشه منم از دیدنش کیرم شق شده بود وقتی باهاش حرف میزدم صدام میلزید والکی چندتا کاردیگه بش دادم تا مجبور بشه بیشتر بمونه .اونم ازخداخواسته قبول کرد .فهمیدم شوهرش اون روز تهران نیست .خلاصه چندبار به بهانه های مختلف بهش نزدیک شدم ومثلا اشتباهی بهش تنه زدم وازش معذرت خواهی کردم اونم گفت خواهش میکنم مهم نیست .بدجوری شق کرده بودم ازاون ورم آبدارچی تو آبدارخونه بود وممکن بود بیاد تو وچیزی ببینه سه بشه به خاط همین آبدارچی رو فرستادم دنبال نخود سیاه گفتم بره برام میوه بخره ببرم خونه .بعداز رفتن آبدارچی دوباره رفتم پیش خانم احمدی (سمیرا) اونم انگار متوجه شده بود بلند شد واستاد الکی گفتم یه زونکن که بال سرش بود روبهم بده هرکار کرد دید دستش درست نمیرسه (قدش 170بود وهیکل نازی داشت کونشم بزرگ بود با کمرد باریک خودشم نه چاق بود ونه لاغر ) منم به بهونه کمک رفتم پشت سرش واز پشت یواش بهش چسبوندم .هیچی نگفت منم پرو شدم بیشتر فشار دادم کیرم قشنگ لای کونش رفت کیرمن سفت بودوکون اون با وجود مانتوشلوار خیلی نرو بود .خیس عرق شده بودم اونم تا چند لاحظه هیچ کاری نکرد .یهو برگشت ومنو نگاه کرد بدجوری .جفت کرده بودم گفتم الانه که بزمه تو گوشم

دیدم با تحقیر نگام میکنه منم که دیدم آب از سرم گذشته محکم بغلش کردم میخواست خودشو از بغله بکشه بیرون نذاشتم گفت این کار ا چیه آقای ....اصلاازتون انتظار نداشتم شما زن داری من شوهر خواهش میکنم ولم کن منم شروع کردم به آسمون ریسمون بافتن :ه آره من خیلی وقته عاشقتمو روم نمیشده چیزی بهت بگم وازاین کس شعره دیدم همزمان سینه هاشو میمالیدم وبوسش میکردم دیدم یه ذره شل شده وهیچی نمیگه منم خوب کونشو از رولباس دستمالی میکردم معلوم بود اونم حشری شده وبدش نیومده فقط داره کلاس میزاره .نمیدونید چه حالی داشتم هم ترس وهم لذت سینه هاش سفت وسربال بود ازاونایی که من میمیرم براشون .کونشم که دیگه نگو خلاصه داشتم لذت میبردم که گفت خواهش میکنم آقای ..نکن ممکنه کسی بیاد ببینه منم یه ذره ازش لب گرفتمو اونم آخرسر بوسم کرد ووش کردم تا یه فرصت مناسب . برگشتم تو اتاقم وباورتون نمیشه 10ثانیه بعد آبدارچی برگشت کپ کردم نمیدونم اگه میدید چکار میکرد خلاصه اون روز اون رفت خونشون .منم موندمو یه فکر مشغول .از یه طرف خیلی خوشحال بودم واز یه طرف عین سگ پشیمون که اگه به شوهرش یا خواهرش یازن من....چیزی بگه چه خاکی بسم بریزم نمیدونستم عکس العمل بعدیش چیه

واسه روز بعد باهاش بیرون قرار گذاشتم وبردمش خونه مجردی که دارم .گفت کجامیریم گفتم میخوام بریم یه جایی خصوصی صحبت کنیم .تو خونه مانتوشو درنیاورد ولی روسریشو انداخت رو شونه هاشو وگفت چکارم داری منم رفتم پیشش بغلش کردمو وبوسیدمش گفت نداشتیم ها گفتم بابا من که کاریت ندارم خلاصه با لباس بغلش کردم یواش یواش پاهاشو انداختم دور کمرم یه جوری که کسش دقیقا روکیرم بود وحدودا نیم ساعتی باهم حرف زدیم نمیذاشت شلوارشو درارم میگفت گناه داره .منم گفتم بی خیال تا همینجاشم گناه کردیم . ولی حسابی لب میداد منم سینه هاشو میمالیدم .گفت راستشو بخوای من ازاون اول هم چشم دنبال تو بود ومیخواستمت ولی تو اینقدر جدی بودی که جرات نداشتم بهت ندا بدم تا اینکه عروسی کردم دیگه فکرشم نمیکردم پیشنهاد دوستی بدی حیف که وقتی پیشنهاد دادی که نمیشه کاری کرد ومن شوهرکردم .گفتم بی خیال شوهرکیلویی چند .خلاصه اون روزم فقط به درمالی از روی لباس گذاشت تا اینکه

یه روز بهش گفتم عصری که همه رفتند بهت زنگ میزنم برگرد شرکت کارت دارم اونم گفت بشرطی که فقط باهام حرف بزنی منم گفتم حالا..عصر همه که رفتند به آبدارچی هم گفتم میتونی بری من کارم طول میکشه خودم درشرکتوقفل میکنم اونم از خدا خواسته زودی رفت منم بعدازاینکه مطمئن شدم رفته به خانم احمدی (سمیرا )زنگزدم تو پارک پایین تراز شرکت بود چنددقیقه بعدخودشو رسوند شرکت منم درشرکتوقفل کردموبردمش تو اتاقم .بغلش کردموشروعکردم به لب گرفتنومالوندن سینه هاش اولش مقاومت میکرد ولی بعدش اونم شروع کردبه لب گرفتن .میگفت بسه دیگه نکن ولی خودشوتوبغلم ول کرده بود خودشو میمالید کیرم سیخ شده لای کسش بود دکمه های مانتوشو بازکردم سینه هاشو میمالیدم ومیخوردم اونم مثلاناراضی بود ومیگفت مگه نگفتی کاریم نداری .گفتم نه ..خلاصه مانتوشودرآوردم وباشلواروتیشرت بود که کونش از تو شلوارش آدموحالی به حالی میکرد تیشرت وسوتینشم کامل درآوردم البته به سختی میخواستم شلوارشو درارم که قبول نمیکرد بزور شلوارشو تا زیر زانوهاش باشرتش کشیدم پایین وای چه کس وکونی داشت محشر بود
نذاشت به جلوش دست بزنم منم از عقب بغلش کردموانداختمش رومبل کیرمودرآوردم کذاشتم لای کونش خیلی باحال بودشروع کردم به مالیدن دستمو ردکردم لای کسش دیدم کسش خیس خیسه نذاشت برش گردونموبذارم توکسش .ازهمون عقب کیرموروسوراخ کونش میمالیدم دیدم هیچی نمیگه باآب کسش وتف کیرمووکونشوخیش کردم بعداز چندفشار کوچیک کردم تا ته رفت تو .یه اخ کوچیک گفت وهیچی نگفت متم شروع کردم بهک ردن بعداز چنددقیقه دیدم لرزید وآخ واوخ میکردمنم تلمبه زدنموشدیدترکردم که آبم اومد همه رو ریختم تو کونش اونم قشنگ خوابید تامن کارم تموم شدازش لب گرفتم رفتم دستشویی خودمو شستم برگشتم دیدم خمونجور نشسته هیچی هم نمیگه منم راستشو بخواین ازش خجالت میکشیدم .گفتم الانه که یه دعوای حسابی داریم رفتم پیشش بوسش کردم اونم مثلاازدست من ناراحت بود یهو دیدم گفت تو به من تجاوز کردی چند بار تکرار کرد گفتم چی گفت تو کون من گذاشتی چرا؟ منو میگی داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم یعنی این همون خانم احمدی جدی ومودب بود که اینقدر راحت میگفت کونم گذاشتی ؟ فهمیدم نه بابا این خودش خیلی حشریه .بعدا بهم گفت که مدتها بود تو خیالش باهام سکس داشته واونم لذت برده اون روزم میدونسته من میخوام بکنمش .اون روز گذشت ومنم دیگه باسمیرا جون راحت بودم اما نه اون ونه من درمحیط کار اصلا جلوی دیگران کری نمیکردیم که کسی مشکوک بشه . یه روز بعداز ساعت کاری از خونشون بهم زنگ زد وگفت که دلش خیلی برام تنگ شده کلی پشت تلفن با هم حال کردیم بعد گفت که خیلی دوست داره خونمونواز نزدیک ببینه منم از خدا خواسته روز بعدش خانمم رو بردم خونه باباشو وگفتم شب میام دنبالت بعد با سمیرا واسه بعدازوقت اداری قرار گذاشتیم بریم خونمون .آخروقت تا یه قسمتی از مسیر بردمشو بعد آدرسو دادم گفتم خودت بیا رسیدی زنگ بزن دروواست باز کنم تا تابلو نشه .منم زودتررفتم خونه وپریدم تو حموم آخرای دوش گرفتنم بود که زنگ زد درو براش بازکردمو بقیه دوشمو سریع گرفتم وبا حوله اومدم استقباش .ازاینکه تو اون وضعیتبودم کپ کرد .همش داشت خونه رو برانداز میکرد وخیلی خوشش اومده بود میگفت کاش ماهم همچین خونه ای داشتیم منم گفتم نگران نباش شما هم انشالله تا چند وقت دیگه بخرین .یه ذره که پذیرایی کردم بغلش کردمو وشروع کردم به لب گرفتن ولباساشو درآوردن دیگه حوله رم گذاشته بودم کنار کیرم تو دستش بود ومیمالید بعد دیدم کردش تو دهنش وشروع کرد به ساک زدن نمیدونید چقدر عالی ساک میزد من خیلی سکس داشتم وخیلی دوست دختر داشتم کسای زیادی هم کرد م چه قبل از اون وچه بعد ولی باور کنین تا حالا کسی رو ندیدم اینقدر قشنگ ساک بزنه داشت دیوونم میکرد منم انگشتمو کرده بودم تو کسش که خیل خیس شده بود وواسش میمالیدم سینه های خوشگلشم تو دهنم بود اینقدر کسشو مالیدم که دیگه میگفت تحمل ندارم تورو خدا منو بکن منم کیرمو گذاشتم در کسش چون لیز شده بود خیلی راحت رفت تو اونم فقط جیغ میکشیدو حال میکرد میگفت بکن منو دارم حال میکنم کسم خیلی وقته منتظر کیر ته .اصلا باورم نمیشد این همون همکار سنگین منه که جانماز آّ میکشید ومیگفت روابط دختر وپسر نباید بیشتراز سد سلام وعلیک باشه وادم باید به همسرش وفادار باشه وازاین کسشعرها . وقتی حرفهای قبل وحرفهای الانشو مقایسه میکردم به خودم ی ول میگفتم که همچین کسی رو تور کردم .بگذریم بعداز اینکه حسابی تلمبه زدمو اونم آبش اومد کیرمو درآوردمو گذاشتم رو سوراخ کونش چون الحق نمیشد گذشت کرد گفت نکن درد داره گفتم آروم میکنم فشار دادم رفت تو کلی از پشت با حاش حال کردم دوباره شروع کرد به آخ واوف کردن وقربون صدقه من رفتن تا اینکه بازم ارگاسم شد گفتم داره آبم میاد بریزم توت گفت نه بده برات ساک بزنم حال کردم کیرمو کرد تو دهنش وشروع کرد به خوردن چه ملچ وملوچی میکرد تا اینکه آبم اومد همشو ریختم تو دهنش گفتم الانه که فحشم بده دیدم تا قطره آخرشو تو دهنش نگه داشت بعد تف کرد تو دستمال کاغذی ودوباره سر کیرمو کرد تو دهنشو میک میزد تا آخرین قطره های آّم اومد تو دهنش دیگه تف نکرد وخوردش باورتون نمیشه اولین بار بود که همچین حالی میکردم بخصوص که تا الان هیکی اینجوری برام ساک نزده بود وآب کیرمو نخورده بود .باهم رفتیم حموم وهمدیگرو شستیم کلی زیر آب حال کردیم بعد اون لباساشو پوشید وآرایششو کرد ویه لب اساسی ازهم گرفتیم . بعد با احتیاط کامل از خونه رفت بیرون و رفت خونشون .وقتی رسید خونشون بهم زنگ زد وگفت رسیده منم ازش بخاطر حالی که داده بود تشکرکردم اونم متقابلا تشکر کرد وگفت خیلی لذت برده .
ازاون ر وز به بعد دیگه رومون توروی هم باز شده بود ولی اصلا تابلو بازی درنمیاوردیم اونم تو شرکت اینقدر سنگین برخورد میکرد که هیچ کی شک نمیکرد تا اینکه یه روز خیلی هوس کرده بودم دوست داشتم همون لحظه یه حالی باهاش بکنم یواشکی بهش زنگ زدمو وگفتم گفت الان درستش میکنم .اومد پیش منشی (خواهرش )خودشو یه ذره ناراحت نشون دادوگفت میخوام راجع به کارم خصوصی با رئیس صحبت کنم بعداومد تو گفت ببخشید میشه چند دقیقه وقتتونو بگیرم منم خیلی سرسنگین گفتم بفرمایید .اومد تو درو پشت سرش بست (چون قبلا بقیه همکارا وقتی راجع به مسائل شرکت یا حقوقشان یا اختلافشون با بقیه میخواستند با من صحبت کنند همینطور برخورد میکردندرفتار خانم احمدی از نظر بقیه خیلی هم عادی بود .)یه لبخندی زد وگفت حال کردی چه بهونه ای سوار کردم فقط کامل نمیتونیم سکس کنیم منم گفتم باشه بیا جلو شروع کردم به لب گرفتن وسینه هاشو مالوندن اونم کیرمنو میمالید نمیدونید چه حالی داشت تو اون ساعت شلوغی خلاف کردن .واسه اینکه کسی هم شک نکنه اون شروع کرد با صدای بلند از مشکلات کاری گفتن همزمان کیرمن دستش بود وسینه هاش تو دهن من .بعر کیرمو کرد تو دهنشو شروع کرد به ساک زدن منم لکی داشتم با صدای بلند راجع به شرکت حرف زدن تا سکوتمون باعث شک نشه .باورتون نمیشه چه حالی داشتم میکردم وقتی تواون ساعت روز خانم احمدی عزیز داشت واسم ساک میزد (آخه من عاشق اینم که کسی واشم ساک اساسی بزنه ) خلاصه بعداز کلی خوردن کیرم منم کسشو میمالیدم خیس خیس بود انگشتم تو کسش داشت آتیش میگرفت .آبم اومد اونم همشو تو دهمنش نگه داشت وتا قطره آخرشو میک زد ازدیدن این صحنه خیلی حال کردم بعدم قورتش داد وسریع خودشو مرتب کرد رفت سر جاشنشست منم خودمو مرتب کردم باهم خندیدم وگفت ببین منو به چه کارای وا میداری منم واسه شوهرم تا حالا اینجوری مایه نذاشتم .گفتم دستت درد نکنه ایشالله تلافی کنیم بازم خندید وگفت خوب من برم سر کارم ؟گفتم بفرما بعدم دم در که داشت میرفت در وباز کرد وازاینکه وقت دادم وبه حرفاش گوش کردم تشکرکرد (فیلم بازی کرد جلوی بقیه ) منم گفتم خواهش میکنم حالا شما تقاضاتونو مکتوب به من بدین منم روش فکر میکنم نتیجه ش رو بهتون اعلام میکنم .شایدم لازم باشه بیشتر راجع بهش بحث کنیم (یه چشمک یواشکی هم بهش زدم )اونم خندید وگفت چشم ورفت نشست پشت میزشو خیلی عادی شروع کرد به کارکردن .منم تا آخروقت با کمال خوش اخلاقی وشارزکامل کارامو انجام دادم .بعداز اون چند بار دیگه هم این حالت تو شرکت تکرار شد .یه روزم شوهرش اومد شرکت پشمام ریخت گفتم حتما فهمیده اومده دعوا وآبروریزی که دیدم اومد پیشم وگفت که خانم از مدیریت وحسن برخورد شما خیلی تعریف میکنه منم اومدم تشکرکنم . ضمنا اگه افتخار بدید یه شب شام در خدمتتون باشیم با خانواده منم تشکر کردمو گفتم انشالله سرفرصت .

2 comments:

  1. کلیپ لو رفته
    nbc.natm.ru/aist/media/clip021.rar

    ReplyDelete
  2. تهران سال ۶۲
    آشنای نا شناس

    شهره جان امروز می آیی به دیدارم چرا
    بی وفا حالا که من رنجور و بیمارم چرا
    سالها از دور بودم با صدایت آشنا
    آمدی امشب کنار بستر زارم چرا
    بار عشق تو فزون گشته به بار خاطرم
    باری از من بر نداری گشته ای بارم چرا
    چون که دانستی به آزارت دلم خوش می کنم
    کرده ای اکنون تو دیگر ترک ازارم چرا
    من که سبزی را به جنگل می دهم با سبزیم
    چون نی خشکی میان خشک نی زارم چرا
    امدی اما دو صد افسوس بس دیر امدی
    چشم خود می بندی امشب روی دیدارم چرا
    مدتی فتاح برو دکان عشقت را ببند
    رونقی دیگر ندارد کهنه بازارم چرا
    از فتاح بحرانی : رونقی دیگر ندارد کهنه بازارم چرا
    www.fbahrani.blogsky.com

    ReplyDelete